یـکـى از پـیـامـدهـاى مـهم قیام عاشورا و یکى از بزرگ ترین قیام هاى شیعه به رهبرى خاندان پـیـامـبـر(ع) و از اصـلى تـریـن نـهـضـت هـاى اسـلامـى ، قـیـام زیـدبـن عـلى اسـت . در ایـن فصل ، به اختصار به این قیام اشاره مى کنیم و اثبات مى نماییم که خمیر مایه اصلى این قیام ، نهضت عاشورا بود. او به پیروى از جدش ، امام حسین (ع)، و براساس اهداف ایشان قیام کرد و قیامش موجب سقوط دولت امویان گردید.(366)
مشخصات زید(ع)
نام : زید؛
پدر: امام على بن الحسین ، زین العابدین ، امام چهارم شیعیان (ع)؛
مـادر: غـزاله یـا جیداء(367) / جیّد(368) / حوراء(369)؛ او کنیزى ارزشمند بود که مختاربن ابى عبیده در زمان حاکمیّت خود در عراق ، او را به عنوان هدیه براى امـام سـجـّاد(ع) فـرسـتـاد. ایـن بـانـو از شـخـصـیـت هـاى بـرجـسـتـه اهـل بـیـت (ع) است و امام باقر(ع) به زید فرمود: (لَقَد اَنْجَبَتْ اُمُّ وَلَدَتْکَ یا زَید) (یعنى : اى زیـد، مـادرت فـرزنـدى نجیب زاده است .) این بانو از امام سجاد(ع) داراى چهار فرزند شد؛ سه پسر و یک دختر به نام هاى عمر، على ، زید(ع) و خدیجه .(370)
تـاریـخ ولادت : روز ولادت زیـدبـن عـلى (ع) مـشـخـص نـیـسـت و در سـال ولادتـش بین مورّخان اختلاف نظر است . بیش تر علماى بزرگ و مورّخان معتبر در این مطلب اتـّفـاق نـظـر دارنـد کـه مـدّت عـمـر مـبـارک زیـد(ع) چـهـل و دو سـال بـوده و تـاریـخ شـهـادت او 121 ه . ق اسـت . شـیـخ مـفـیـد،(371) شـیخ طوسى ،(372)مـسـعـودى ،(373) ابـوالفرج اصفهانى ،(374) و طبرى (375) بـر ایـن نـظـرنـد. بـنـابـرایـن ، اگـر مـدّت عـمـر او را از سـال شـهـادت کـسـر کـنـیـم ، سـال 79 بـه دسـت مـى آیـد کـه مـمـکـن اسـت سال ولادت او باشد. واللّه اعلم .
نور امید
او در زمانى سخت و دوره اى وحشت بار چشم به جهان گشود؛ در زمانى که بنى امیّه در اوج قدرت و عـمـّالشـان یـکّه تاز کشور وسیع اسلامى آن روز بودند. در آن زمان ، آزادیخواهان علوى ، به ویـژه بـزرگـان آنـان و تـنـهـا یـادگـار امـام حـسـین (ع) ـ یعنى : امام سجّاد(ع) ـ در فشار سخت سـیـاسى بودند، عمّال حکومت جور همه فعّالیّت هاى آن حضرت را زیرنظر داشتند و نه تنها از بـیـان احـکـام الهـى مـمـنـوع بـود، بـلکـه تـمـاس ایـشـان بـا مـردم نـیـز بـه شـدّت کنترل مى شد.
زیدبن على (ع) در دوره اى پا به عرصه وجود نهاد که ملّت در بند کشیده مسلمان آن روز آرزوى فـرمـانده اى لایق از خاندان على (ع) را در دل داشتند. فاجعه عاشورا و کشتار مردم مدینه و آتش زدن کـعـبـه و دیـگـر جـنـایـات علنى حکّام اموى و رواج فساد و فحشا در دربار حکومتى بنى امیّه بـراى مـردم عـقـده اى شـده بـود کـه جـز بـا قـیـامـى بـزرگ و خـونـیـن و انـتـقـامـى هـمـه جـانبه قابل گشودن نبود.
در چنین محیطى حسّاس و پرخفقان ، هنگام طلوع فجر، نور در خانه کوچک امام على بن الحسین (ع) در مـحـله بـنـى هـاشـم مـدیـنـه درخـشـیـد و ولادت نـوزادى را بـشـارت داد.این نور بعدها نه تنها دل هاى تاریک و ماءیوس و بازداشت گاه ها و زندان ها را روشن ساخت ، بلکه شعاع فروزان آن از قـرون و اعـصـار گـذشت و در تاریخ اسلام همچون مشعلى تابناک و جاوید در قلب انقلابیان مـسـلمـان درخـشـیـدن گـرفـت و راه پـر فـراز و نـشـیـب نـهـضـت هـاى اصیل اسلامى را رهنمون گشت .
عـصـر امـام سـجـاد(ع) و دوران ولادت زیـد عـصـر نـهـضـت هـا و خـون خـواهـى هـا و قـتـل و کـشـتـارهـا بود. نهضت مقدّس مختار، که صرفاً براى خون خواهى شهداى کربلا بود، با عـنـایـت و اشـارت حـضـرت سـجـّاد(ع) و قـیام توّابین نیز پیش از آن ، با همین انگیزه به وقوع پـیـوسـت و حتّى قیام ابن زبیر و دیگر نهضت ها نیز بهانه اى از واقعه عاشورا داشتند. در چنین شرایطى ، زیدبن على بن الحسین (ع)، قهرمان خون خواه شهیدان ، پا به عرصه وجود نهاد.
روایت ابو حمزه ثمالى
ابـو حـمـزه ثـمـالى ، یـار وفادار امام سجّاد(ع)، مى گوید: سالى به زیارت خانه خدا مشرّف شـدم . پـس از زیـارت ، بـه مـدیـنـه رفـتـم و خـدمت امام سجّاد(ع) رسیدم . امام (ع) فرمود: (اى ابـوحـمـزه ، خـوابـى دیـده ام ، بـرایـت تعریف کنم : خواب دیدم در بهشت هستم و از همه نعمت هاى الهـى بـرخوردار، حوریّه اى در کنارم بود، ندایى شنیدم که مى گفت : اى على بن الحسین ، زید بـراى تـو مـبـارک باشد.(376) زمان زیادى نگذشت که مختار کنیزى را که زید از او به دنیا آمد به عنوان هدیه براى امام سجّاد(ع) فرستاد.(377)
ابو حمزه مى گوید: سال بعد، پس از اعمال حج ، به مدینه رفتم و خدمت امام (ع) رسیدم : نوزاد زیبایى در آغوش آن حضرت بود. امام (ع) این آیه را برایم خواند:
(هذا تَاءویلُ رُؤ یاىَ مِن قبلُ قَدْ جَعَلَها رَبّى حَقّاً)(378)
این تاءویل خوابى بود که دیدم . خداوند آن را درست قرار داد.
و سپس فرمود: این فرزند من ، زید است .(379)
پیش گویى هاى اهل بیت (ع)درباره زید(ع)
نام مقدّس زید(ع) و ویژگى ها و فضایل و ماجراى شهادت او از پیش ، به وسیله پیامبر(ص) و ائمـّه مـعصومین (ع) پیش گویى شده بود: روایات متعددى در این زمینه در دست است که به طور خلاصه ، به برخى از آن ها اشاره مى شود:
روزى پـیـامـبـر(ص) خـطـاب بـه فـرزنـدش ، امام حسین (ع)، فرمود: (اى حسین ، از صلب تو، فـرزندى به دنیا مى آید (یا قیام مى کند) که (زید) نامیده مى شود. او و یارانش در روز قیامت بـر دیـگـران بـرتـرى دارنـد و بـا چـهـره هـاى نـورانـى مـحـشـور مـى شـونـد و بـدون حـسـاب داخل بهشت مى گردند.)(380)
در روایت دیگرى ، امام سجّاد(ع) قیام و شهادت زید(ع) و مکان بردارزدن جسد او را خبر داده و با جملاتى رسا و سنگین ، به مقام معنوى و درجات عالى اخروى او اشاره کرده اند:
(او قیام مى کند و در کوفه به شهادت مى رسد و در کناسه به دارش مى زنند و پس از دفن ، بـدن او را از قـبـر خـارج مـى سـازنـد، درهـاى آسـمـان بـراى عـروج روحـش گـشـوده مى گردد و اهل آسمان و زمین از ملاقات او شاد مى شوند.)(381)
روزى رسول خدا(ص) خطاب به زیدبن حارثه ، یکى از اصحاب خود، فرمودند:
(اى زیـد، نـزدیـک مـن بـیـا. نـام تـو سبب شده که محبّتم به تو بیش تر شود؛ زیرا تو همنام محبوبى از اهل بیت من هستى .)(382)
پیامبر(ص) همچنین فرمودند:
(مـردى از خـاندان من به شهادت مى رسد. چشمى که به عورت او بنگرد، روى بهشت را نخواهد دید.)(383)
دلیـل ایـن سـخـن پـیـامـبـر(ص) ظـاهـراً آن اسـت کـه بـدن مـقـدس زیـد قـریـب چـهـار سال برهنه بر دار آویخته بود.
ابوذر غفارى مى گوید:
روزى پیامبر(ص) را منقلب و گریان دیدم ، علّت را پرسیدم . حضرت فرمود:
(جـبـرئیـل بـه من خبر داد که از صلب فرزندم ، حسین ، پسرى به دنیا مى آید به نام (على)کـه فرشتگان او را زین العابدین لقب داده اند و از او فرزندى به وجود مى آید به نام زید و او به شهادت مى رسد.)(384)
جریربن حازم نقل مى کند: (پیامبر خدا(ص) را در عالم خواب دیدم ، در حالى که به درختى که زیـدبـن على را به آن دار زدند، تکیه داده بود و با حالت تعجّب ، مى فرمود: آیا با فرزندم این چنین رفتار مى کنید؟)(385)
امام امیرالمؤ منین (ع) ضمن خطبه اى که خبر از آینده مردم کوفه مى دهد، مى فرماید:
(... و حـاکـمـى بـه نـام (یـوسـف بـن عـمـر) بـر سـر کـار مـى آیـد و در مـقـابـل او، مـردى از خـانـدان مـا قـیـام مـى کـند. او را یارى کنید؛ زیرا او مردم را به حق دعوت مى کند...)
بعدها مردم به هم مى گفتند: او همان زیدبن على (ع) است .(386)
در خبر دیگرى امیرالمؤ منین (ع) فرمودند:
(... در پـشـت شـهـر کـوفـه ، مـردى بـه نـام (زید) قیام مى کند، چهره او را ابّهتى خاص فرا گـرفـتـه و آن ابـّهـت حـکـومـت و رهـبـرى اسـت . جـز کـسـانـى کـه چـون او عمل کنند، هیچ یک از پیشینیان و آیندگان به مقام (والاى)وى نمى رسند. روز قیامت ، او و یارانش در حـالى کـه طـومـار یـا چـیـزهـایـى شـبـیـه آن در دسـت دارنـد، محشور مى شوند، عبور مى کنند، فرشتگان به استقبال آنان مى آیند و به خلایق مى گویند: اینان همپیمانان درست کاران و دعوت کنندگان به حقّند. و پیامبرخدا(ص) از آنان استقبال مى کند و مى فرماید: فرزندانم ، شما به وظایف خود عمل کردید. پس بدون حساب ، وارد بهشت شوید.)(387)
روزى امـیـرالمـؤ منین (ع) در کوفه ، از مکانى که بعدها زید(ع) را در آنجا به دار آویختند، مى گذشت . حضرت توقّف نمودند و بى اختیار گریستند. اصحاب علّت گریه را پرسیدند. امام (ع) فرمود:
(اِنَّ رَجلاً مِنْ وُلْدی یُصلَبُ فی هذا الموضعِ.)
مردى از فرزندانم در این جا به دار آویخته مى شود.(388)
همچنین امیرالمؤ منین (ع) فرمود:
(پـیـامبر خدا(ص) شهادت فرزندم ، حسین (ع)، و به دار آویخته شدن فرزند او، (زیدبن على بن الحسین (ع) را به من خبر داد. من عرض کردم : آیا راضى به شهادت فرزندت مى باشى ؟ فرمود: آنچه خداوند درباره فرزندم حکم کند تسلیم و خشنودم . آن گاه دست هاى خود را به دعا بـلنـد کرد و فرمود: من دعا مى کنم ، تو آمین بگو. و او دعایى کرد و من آمین گفتم . سپس فرمود: جبرئیل به من بشارت داد که دعاى ما مستجاب است .)(389)
حـبّه عرنى ، از یاران امیرالمؤ منین (ع)، مى گوید: روزى من و اصبغ بن نباته ، همراه على (ع) از مـحل گندم فروشان و قصّابان کوفه ، که در آن وقت بیابانى بود، مى گذشتیم ، امام (ع) آهـنگ مسجد کوفه را داشت ، ولى مرتب به آن سو و جملاتى با خود زمزمه مى کرد. گوش دادم ، مـى فـرمـود: (پـدرم فدایت ، پدرم فدایت .) اصبغ سبب گریه و زمزمه ایشان را پرسید، امام بـه اطـراف نـگـریـسـت . کـسـى نـبـود. آن گـاه فـرمـود: پـیـامـبـر خـدا(ص) بـه وسـیـله جـبـرئیـل از جـانـب خـدا، بـه مـن خـبـر داد کـه در آیـنـده ، فـرزنـدى از نسل من به وجود مى آید ـ که هنوز پدر و مادر او متولّد نشده اند. آن فرزند، خداوند را ملاقات مى کـنـد، در حـالى کـه بـراى او غضب کرده و خداوند از او خشنود است . او را در همین جا مُثلِه مى کنند (اعـضـاى بـدنـش را قـطـعـه قـطـعـه مـى سـازنـد) کـه بـا احـدى بـا ایـن وضـع دل خـراش نـه پـیش از او و نه پس از او چنین رفتارى نکنند. صلوات خدا بر روح او و همرزمانش باد.)(390)
ابـو حـفـص مـکّى ، از امام حسین (ع) نقل کرده است که فرمود: (پدرم به من خبر داد که مردى از ما بـه نـام (زیـد) قـیام مى کند و به شهادت مى رسد. پس در آسمان ، ملک مقرّبى و نبى مرسلى نـیـسـت ، مـگـر آن کـه بـا روح او مـلاقـات مـى کـنـد، هـمـانـا اهل آسمان او را بالا مى برند.)(391)
امام سجّاد(ع) به ابو حمزه ثمالى فرمود: (اى ابا حمزه ، اگر پس از من زنده بمانى ، خواهى دیـد که این پسر (اشاره به فرزندش ، زید) در ناحیه اى از نواحى کوفه کشته مى شود و او را دفـن مـى کـنـنـد و پس از دفن ، دشمنان بدن او را از قبر بیرون مى آورند و در مکانى به نام (کـنـاسه)برهنه به دارش مى زنند. سپس بدن وى را از دار پایین مى آورند و مى سوزانند و آن گـاه قطعات سوخته بدن او را مى کوبند و به صحرا مى پاشند.) و ابوحمزه همه این ها را مشاهده کرد.(392)
مردى به نام (خالد) مى گوید:
(در مـحـضر امام چهارم (ع) نشسته بودیم ، امام فرزندش ، زید، را صدا زد این کودک با شتاب بـه سـوى پدر مى آمد که ناگاه به زمین خورد و صورتش آسیب دید و خون از آن جارى شد. امام بـى درنـگ ، او را از زمـیـن بـلنـد کـرد و در حـالى کـه خـون را از رویـش پـاک مـى کـرد، بـا دل سـوزى ، فـرمـود: عـزیزم ، تو را در پناه خدا قرار مى دهم از این که تو همان زیدى باشى که در کناسه کوفه به دار آویخته مى شود.)(393)
یونس بن جناب نقل مى کند:
خـدمـت امـام بـاقـر(ع) بـه مـکتب مى رفتیم . روزى امام ، زید را طلبید و به او بسیار ابراز محبت نـمـود و گـرم گـرفـت و آن گـاه وى را در آغـوش خـود فـشـرد و بـا حـالتـى آمیخته با اندوه و تـاءثـر، فـرمود: برادر عزیز، تو را در پناه خدا قرار مى دهم از این که همان شخصى باشى که در کناسه کوفه به دار آویخته مى شود.)(394)
امام پنجم در تکریم زید(ع) فرمودند:
(هذا سیّدُ اَهلِ بیته والطالِبُ بِاَوتارهِم .)
این بزرگِ خاندان خویش است و به خون خواهى آنان برخواهد خواست .(395)
همچنین آن حضرت براى زید دعا مى کرد و مى فرمود:
(اَللَّهُمَّ اشدُد اَزْرى بِزَیْدٍ)
خدایا، پشت مرا به زید قوى گردان .(396)
مـردى از اصحاب امام صادق (ع) با نام معلّى مى گوید: (خدمت امام صادق (ع) نشسته بودیم ، نـاگـاه زیـد وارد شـده با دو دستش دو طرف در اتاق را گرفته بود. امام با لحن محبّت آمیزى ، بـه وى فـرمـودنـد: (عمو جان ، تو را در پناه خدا قرار مى دهم که همان شخصى باشى که در کـنـاسـه به دار آویخته مى شود.) مادر زید، این سخن را شنید و گفت : این سخن را از روى حسد گـفـتـه اسـت . امـام فـرمـود: (اى کاش از روى حسد بود.) و سه بار تکرار نمود. سپس امام به سـرگـذشت قیام و شهادت زید اشاره کرد و فرمود: (پدرم از جدّم ، خبر داد که فرمود: مردى از فرزندانم به نام زید(ع) قیام مى کند، در کوفه به شهادت مى رسد، در کناسه او را به دار مى زنند، بدن او را از قبر بیرون مى آورند. سپس امام ، بقیه حدیث را، که در عظمت مقام زید است ، بیان نمود و اضافه کرد: براى روح او، درهاى عالم بالا گشوده مى شود و فرشتگان آسمان از روح او شاد مى شوند.)(397)
فضایل زید
1ـ مقام علمى
زیـدبـن عـلى (ع) از شـخـصـیـّت هاى برجسته اهل بیت (ع) بود. او یکى از بارزترین چهره هاى عـلمى و درخشان اسلام به شمار مى آید. زید(ع) در احکام الهى ، فقیهى عمیق و دانشمندى سترگ بود. علم سرشار و دانش بى کران او زبانزد خاص و عام بود. مقام علمى زید(ع) چنان معروف و مـسـلّم بـود کـه او را (عـالم آل مـحـمـّد(ص))و یـا (فـقـیـه اهل بیت (ع) لقب)داده بودند.
امام صادق (ع) فرمود: (خدا زید را رحمت کند. او عالمى درستکار بود.)(398)
امام هشتم درباره او مى فرماید:
(اِنَّهُ مِنْ عُلَماءِ آلِ مُحمَّد(ص).)
او از علماى آل محمّد(ع) بود.(399)
روایات متعدّدى از ائمّه اطهار(ع) درباره مقام علمى او رسیده است .
ابـو حـنیفه ، پیشواى مشهور اهل سنّت ، درباره او مى گوید: (من در معاصرانش ؛ فقیه تر از او نـدیـدم .)(400) البـتـه ایـن سـخـن ابـوحنیفه است و قطعاً امام صادق (ع) بالاتر از زید(ع) بودند و ابوحنیفه نظیر این سخن را درباره امام صادق (ع) نیز گفته است .
شـیـخ طـوسـى مـى گـویـد: عـلمـاى اسـلام بـر فـضـیـلت و وثـاقـت و ورع و عـلم و فـضـل وى اتـّفـاق نـظـر دارنـد.(401) ایـشان در کتاب فهرست نیز از عمربن موسى نـقـل مـى کـنـنـد کـه گـفت : (هیچ کس را در تشخیص آیات قرآن از ناسخ و منسوخ و برگرداندن متشابه آن به محکم ، همچون زیدبن على ندیدم .)(402)
ابـن حـجـر، ذهـبـى ، ابـن تـیـمـیـّه ، هـیـثـمـى و ابـن شـبـّه از عـلمـاى اهل سنّت ، درباره مقام علمى او گفته اند:
(اِنَّهُ مِن اَکابِرِ الْعُلَماءِ وَ اَفاضِلِ اَهْلِ البیتِ فِى العِلْم والفقهِ.)
زید از بزرگان علما و فضلاى اهل بیت در علم و فقه است .
زیـدبـن عـلى (ع) عـلوم خود را از سرچشمه زلال ولایت و از سه امام بزرگ و معصوم ـ امام سجّاد، امام باقر و امام صادق (ع) گرفته بود.(403)
زید(ع) انیس کتاب خدا بود و از این رو، لقب (حلیف القرآن)داشت .(404) او مفسرى بزرگ در علم قرآن و صاحب قرائتى خاص بود.(405) امام صادق (ع) فرمودند:
(کانَ واللَّهِ اَقرَءُنا لِکتابِ اللَّهِ.)
بـه خـدا سـوگـنـد، او در مـیـان مـا بـیـش از هـمـه بـه قـرائت قـرآن اشتغال داشت .(406)
البته مقصود امام (ع) در میان بنى هاشم است ، و گرنه قطعاً مقام امام برتر است .
زیـدبن على (ع) در زندان ، تفسیر قرآن مى گفت و در مجالس بحث و احتجاج ، کسى به پاى او نمى رسید. روایاتى نیز در این باب موجود است .(407)
او محدّثى بزرگ بود و روایاتش در کتب اربعه ، بیش از شصت و یک روایت است . طریق صدوق به زید(ع) در اسناد روایت ، صحیح مى باشد.(408)
زیـدبـن عـلى (ع) از روات کـتـاب ارزشـمـنـد صـحـیـفـه سـجـّادیـّه اسـت کـه مـاجـراى مـفـصـّل آن در مـقـدّمه این کتاب آمده است . او صحیفه را با املاى پدرش ، امام سجّاد(ع) به رشته تحریر درآورد.(409)
بـسـیـارى از فـقـهـا و مـحـدّثـیـن عـصـر امـام صـادق (ع) از زیـدبـن عـلى (ع) حـدیـث نقل کرده اند.(410)
2ـ مقام زهد و تقوا
زیدبن على (ع) مظهر زهد و تقوا بود. او، خود فرماید: (به خدایى که عالم به باطن زیداست سوگند که زیدبن على از زمانى که چپ و راست خود را شناخته ، حرامى مرتکب نشده است .)
امـام صـادق (ع) دربـاره اش فـرمـود: (کـان مـُؤ مـنـاً و عـارفـاً...) (یـعـنـى : او با ایمان و معرفت بـود.)(411) قـیـام او نیز براى ریاست و حکومت نبود، بلکه براى انتقام خون شهداى کـربـلا و امـر بـه معروف و نهى از منکر بود(412) و در صورت پیروزى ، حکومت را بـه (رضـاى آل مـحـمـّد(ص) (امام صادق (ع) تحویل مى داد. امام صادق (ع) فرمود: (اگر او پیروز مى شد، به عهد خود وفا مى کرد و مى دانست که با حکومت چه کند.)(413) امام هـشـتـم نـیـز فرمود: (زید چیزى براى خود نمى خواست و مدّعى چیزى که حقّ او نبود، براى خود نبود. او مردم را به (الرضا من آل محمّد) دعوت مى کرد.)(414)
آن گـاه کـه خـبـر شـهـادت زید(ع) به امام صادق (ع) رسید، بیش از همه براى او اشک ریخت و طلب رحمت کرد و از او به پاکى و عظمت یاد مى نمود.(415)
شـیـخ مـفـیـد گـویـد: زیـدبـن عـلى (ع) پـس از بـرادرش ، امـام بـاقـر(ع) از هـمـه افضل بود. او مردى عابد و وَرِع و فقیه و شجاع بود.(416)
یحیى بن زید، فرزند شهید و قهرمان او، به متوکّل بن هارون گفت : (مى خواهم از پدرم و زهد و عـبـادتـش بـرایت تعریف کنم : او روزش را تا آن جا که مى توانست ، نماز مى خواند و شب که فـرا مـى رسـیـد، خـواب مـخـتـصـر و سـبـکـى داشـت ؛ بـرمـى خـاسـت و در دل شـب بـه نماز مشغول مى شد، آن قدر تضرّع و خشوع در نماز داشت و اشک مى ریخت تا صبح مـى دمید و پس از نماز صبح ، سر به سجده مى گذارد و سپس به تعقیبات نماز مى پرداخت تا آفـتـاب هـمـه جـا را مـى گـرفـت . آن گـاه بـرمـى خـاسـت و بـه دنـبـال کـارهـایـش مـى رفـت . یـک سـاعـت بـه ظـهـر مـانـده هـم بـه مـصلاّى خویش باز مى گشت و مشغول عبادت مى شد. تا غروب مشغول بود و سپس نماز مغرب و عشا را مى خواند.)
متوکّل پرسید: آیا او تمام روزها را روزه مى گرفت ؟
یحیى گفت : (نه ، در هر سال ، سه ماه و در بقیّه ماهها سه روز را روزه مى گرفت (غیر از روزه واجب) .(417)
آرى ، او مبارزى شب زنده دار و عابدى شجاع و شهیدى ممتاز بود.
فلسفه قیام زید
علت اصلى قیام زید(ع) را مى توان در دو نکته خلاصه کرد:
الف ـ انتقام خون شهداى کربلا
هـمـان گـونـه کـه در مـقـدّمـه نـیـز اشـاره شـد، قـیـام مـقـدّس امـام حـسـیـن (ع) و حـادثـه دل خـراش کـربـلا علیه دستگاه بیدادگر بنى امیّه ریشه اصلى بسیارى از قیام ها و نهضت ها و خـون خـواهـى هـا بـر ضـدّ جـنایت کاران حاکم بود. قیام آن حضرت (ع) مشعلى بود که خاموشى نـداشـت و سـیدالشهدا(ع)، خود این مشعل را به پرچمداران نهضت هاى آزادیبخش و مجاهدان راه خدا داد.
پـس از قیام عاشورا، قیام هاى مسلّحانه و خونینى بر ضدّ دشمنان اسلام و به عنوان خون خواهى امام حسین (ع) و شهیدان راه خدا به وجود آمد که سرانجام ، منجر به هلاکت بنى امیّه و سقوط آنان گـردیـد. پـس از شـهـادت امـام حـسـیـن (ع) و یارانش ، چنان موج نفرت و بغض و عداوت بر ضدّ دشمنان اهل بیت (ع) بالا گرفت که تاریخ کم تر نظیر آن را به یاد دارد. در واقع ، مى توان گفت ، که قیام عاشورا سرمشق بسیارى از مجاهدت ها و نبردها علیه ظلم و بیدادگرى و بى دینى بـود. و هـنوز هم خون آن عزیزان مى جوشد و مردم را به راه شرافت و عزّت و آزادگى دعوت مى کند.
چـنـد صباحى از حادثه خونین عاشورا نگذشته بود که روح انتقام و خون خواهى امام حسین (ع) و یـارانش در کالبد جمعى از شیعیان بیدار دمیده شد. هنوز سران بنى امیّه از پیروزى ظاهرى خود در کـربـلا لذّتـى نـبرده بودند که فریادهاى اعتراض و انتقام از گوشه و کنار کشور پهناور اسلامى ، به ویژه نواحى نزدیک به سرزمین شهیدان ، بلند شد.
در فـصول گذشته ، شرح برخى از این قیام ها و حرکت ها آمد. امّا پس از آن ها، انقلابى بزرگ تر، عظیم تر و با شکوه تر، انقلابى الهى به رهبرى یکى از قهرمانان و فرزندان امام حسین (ع) بـه پا خاست ؛ انقلابى که ارکان رژیم اموى را درنوردید و تا دفن اجساد سران بنى امیّه و ویـرانـى کـاخ هـاى آنـان از پـاى نـنـشـسـت ؛ و آن ، قـیـام زیـدبـن عـلى ، خـونـخـواه بـزرگ اهل بیت (ع) بود.
امام باقر(ع) زید(ع) را خون خواه شهیدان مى نامید و مى فرمود:
(هذا سیّدٌ مِنْ اَهلِ بیتهِ والطّالِبُ باَوْتارِهِم)
این بزرگى از خاندان خویش و خونخواه آنان است .(418)
فلسفه قیام زید(ع) و یکى از اهداف آن خون خواهى شهیدان کربلا بود. او خود مى فرمود:
(اِنَّما خَرَجْتُ عَلى بَنى اُمیَّة الَّذینَ قَتَلُوا جَدِّیَ الْحُسَیْنَ.)
من بر ضدّ آنان که با جدّم ، حسین (ع)، جنگیدند قیام کرده ام .(419)
او جـنگ با فرزندان معاویه و مروان را یکسان مى دانست و جنایات هشام ، خلیفه سفاک اموى را کم تـر از جـنـایات یزید نمى شمرد. وى ضمن قیام خود، علّت نبرد خویش را ریشه کن کردن شجره خبیثه بنى امیّه ذکر کرد؛ همان هدفى که جدّش ، امام حسین (ع) داشت و فرمود:
(اِنـّمـا خَرَجْتُ عَلى بَنى اُمَیَّةَ الَّذینَ قَتَلُوا جَدِّیَ الْحُسَیْنَ وَ اَغارُوا عَلَى الْمَدینَةِ یَوْمَ الْحَرَّةِ، ثُمَّ رَمَوْا بَیْتَ اللّهِ بِحَجرِ الْمَنْجنَیقِ وَ النّارِ.)
من بر کسانى خروج کرده ام که با جدم ، حسین (ع) جنگیدند و به مدینه حمله ور شدند و کعبه را با منجنیق سنگ باران کردند و به آتش کشیدند.(420)
بـه دلیـل آن کـه انـتـقـام کـامـل از دشـمـنـان اسـلام و اهـل بـیـت پـیـامـبر(ع) گرفته نشده بود و بازماندگان اموى پس از نهضت توّابین و مختار و دیگران هنوز بر اریکه قدرت نشسته بودند، آتش شعله ور انتقام فروکش نکرده زید مشعلدار این نهضت گردید.
شیخ مفید در ارشاد، یکى از علل نهضت زید(ع) را خون خواهى جدّش ، امام حسین (ع)، مى داند و مى نویسد: (هدف او، خونخواهى امام حسین (ع) بود.)(421)
طـبـرسـى در اَعـْلامَ الْوَرى مـى فـرمـایـد: (او بـه خـون خـواهـى امـام حـسـیـن (ع) قـیـام کرد.)(422)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ